پسر انسان کیست؟
پسر انسان کیست؟
پسر انسان کیست؟ در دوازده قسمت به صورت کامل در مقاله گردآوری شده است.
قسمت اول : «پسر انسان» کیست؟
نویسنده: اسقف داود بنیامین
مترجم: فضلالله نیکآیین
قرآن مجید عیسی مسیح (ع) راستین را که «پسر مریم» است، به ما میشناساند و اناجیل مقدّسه نیز همواره از او به عنوان «پسر مریم» یاد کردهاند امّا آن انجیل مقدّس که به سطوری تابناک در قلب پاک عیسی (ع) منقوش بود و شفاهاً به حواریون و شاگردانش ابلاغ شد، دریغا، هنوز زمانی بسر نیامده، به یاوهها و افسانهها و روایات و خرافات آلوده شد. نخست از «پسر مریم» به «پسر یوسف» { انجیل متی، باب 13، بندهای 56 – 55، انجیل مرقس، باب 6، بند 3 و باب 3، بند 31، انجیل لوقا، باب 2، بند 48 و باب 8، بندهای 21 – 19، انجیل یوحنّا، باب 2، بند 12 و باب 7، بندهای 15 – 3 و چندین جای دیگر در عهد جدید} تبدیل شد که چندین خواهر و برادر داشت. و از آن پس گام به گام القاب گونهگون چون «پسر داود» { انجیل متّی، باب 22، بند 42، انجیل مرقس، باب 12، بند 35، انجیل لوقا، باب 20، بند 41 و چندین جای دیگر در عهد جدید} ، «پسر انسان» { در گفتارها و مواعظ منتسب به حضرت عیسی (علیهالسلام) در اناجیل، این عنوان پسر انسان هشتاد و سه بار تکرار شده است} و «پسر خدا» { انجیل متّی، باب 14، بند 32 و باب 16، انجیل یوحنّا، باب 11، بند 27 و چندین جای دیگر در عهد جدید} به عیسی (ع) دادند و عناوین کلّی دیگری چون «پسر» { انجیل یوحنّا، باب 5، بنهای 26/ 24/ 23/21/ 21/ 20/ 19 و غیره و البته در فرمول تعمیدی معروف: انجیل متّی، باب 28، بند 19 و انجیل یوحنّا، باب 1، بند 34 و جاهای دیگر} ، «مسیحا» { انجیل متّی، باب 16، بند 16 و بوفور در رسالات عهد جدید} و «برّه» { انجیل یوحنّا، باب 1، بندهای 36/ 29 و کراراً در مکاشفهی یوحنا} برایش قائل شدند.
قسمت دوم : «پسر انسان» کیست؟
نویسنده: اسقف داود بنیامین
مترجم: فضلالله نیکآیین
سالها پیش به شرکت در مراسمی در اگزیترهال { Exeter Hall : سالن معروف برای ایراد سخنرانیهای عمومی} در لندن دعوت شده بودم و در مقام یک اسقف کاتولیک، بخواهی نخواهی، مرا به یک سالن بزرگ سخنرانی راهنمایی کردند که در آنجا یک دانشجوی جوان رشتهی پزشکی در جلسهای مربوط به Y. U. C. A. {سازمان جوانان مسیحی} دربارهی امور مذهبی داد سخن میداد. وی میگفت: «آنچه را که بارها گفتهام تکرار میکنم: «عیسی مسیح یا همان کسی است که در اناجیل مذکور است یا بزرگترین شخصیّت کذّاب و قلّابی تاریخ است!» از آن زمان تا بحال هرگز این گفتار حماسی – تئاتری را فراموش نکردهام. البته خلاصهی مطلب آن بود که ایشان میخواست بگوید یا حضرت عیسی (ع) همان «پسر انسان» است یا پیامبری دروغین. و بنابراین اگر فرضّیهی اوّل را بپذیرید، عیسوی هستید و اهل تثلیث و اگر دوّمی را قبول داشته باشید، یک یهودی نامؤمن بشمار میروید! و البته افرادی مانند این حقیر که هیچکدام از این مراسم دوگانه را نمیپذیرند، طبیعتاً مسلمان موحّد هستند. ما مسلمانان نمیتوانیم هیچکدام از آن دو عنوانی را که به حضرت عیسی (ع) دادهاند، به معنا و مفهومی که کلیساهای عیسوی و کتب مقدّسهی غیرموثّق و نامعتبرشان برای آنها قائل شدهاند، بپذیریم. حضرت عیسی (ع) در «پسر خدا» بود یا «پسرانسان بودن» به هیچ وجه تنها و یگانه نیست زیرا اگر مجاز باشیم که خدا را «پدر» بنامیم، در آن صورت نه فقط عیسی (ع) بلکه همهی انبیاء و تمام مؤمنان متّقی «پسر خدا» و فرزندان خدا هستند. به همین ترتیب، اگر عیسی (ع) واقعاً فرزند یوسف نجّار باشد و طبق اطّلاع اناجیل چهار برادر و چندین خواهر منکوحه داشته باشد، چرا باید فقط او از این عنوان عجیب «پسر انسان» که همهی آحاد بشر در آن اشتراک دارند، بهرهمند شود؟
قسمت سوم : «پسر انسان» کیست؟
نویسنده: اسقف داود بنیامین
مترجم: فضلالله نیکآیین
به نظر میرسد که این کشیشان و اساقفه و فقها و توجیهگران عیسوی در زمینهی استدلال و احتجاج به یک نوع منطق ویژهی خود مجهزّند و رغبت و گرایش خاصّی به موهومات دارند. در منطق آنان به صغری و کبری، به تعریف دقیق کلمات و اصطلاحات، به معیّن بودن موضوع و مسمّی و غیره کوچکترین نیازی احساس نمیشود. اینان ظرفیّت غریبی برای اظهار و قبول مسائل و نظرات متضاد و متنافر و ناسازگار با هم دارند و این نوع چیزها را با اشتها مانند تخممرغ عسلی همراه صبحانهشان بلع میکنند. این افراد محیّرالعقول میتوانند در آن واحد اعتقاد داشته باشند که حضرت مریم هم باکره بود، هم مدخوله، یوسف نجّار هم نامزد بوده هم شوهر آشنا به وظایف زناشویی، یعقوب و شمعون و یهودا، هم پسرخالهی عیسی (ع) بودهاند هم برادرش، عیسی (ع) هم خدای کاملی است هم انسانی کامل و بالاخره آنکه «پسرخدا»، «پسر انسان»، «برّه» و «پسر داود» همه و همه یک شخص واحد بودهاند! آنان از مکاتب و فلسفههایی که این کلمات و اصطلاحات نامتجانس و مانعةالجمع نمودار آنها هستند، تغذیه میکنند. آنان هرگز یک لحظه تأمل نمیکنند و نمیاندیشند که چه چیزهایی را پرستش میکنند؛ در آن واحد آنچنان به پرستش صلیب و خداوند میپردازند که گویی دارند بر خنجر خونین قاتل برادرشان در حضور پدرشان بوسه می زنند!
فکر نمیکنم که از بین هر دو میلیون عیسوی یکنفر اندیشهی درست و اطلاع دقیقی از اصل و ریشه و معنا و اهمیّت واقعی اصطلاح «پسر انسان» داشته باشد. تمام کلیساهای عیسوی و مفسران گوناگونشان، بدون استثناء به اطلاع شما میرسانند که «پسر خدا» در اثر فروتنی و تواضع بینهایت خود عنوان «پسر انسان» یا «برناشا» را نیز برخود پذیرفت! اینان اصلاً نمیدانند که در کتب مقدّسه یهود که عیسی (ع) و حواریّون او از جان و دل به آنها ایمان داشتند، ظهور «پسر انسانی» پیشگویی شده که به هیچ وجه چنان رام و نرم و افتاده و دارای شکست نفسی نیست که شب هنگام جایی را نداشته باشد که سر بر بالین نهد و به آسانی در دام خبیثان و شیطان صفتان بیفتد و بگیرند و ببرند و ذبحش کنند؛ بلکه «پسر انسان» مذکور در کتب مقدسه جوانمردی بس نیرومند و مقتدر و مسلّح به ایمان و قدرت الهی است که لاشخوران و کرکسان خطرناک و جانوران و هیولاهای هولناکی را که سرگرم دریدن و پاره کردن و خوردن گوسفندان و برّههای او هستند، پراکنده و نابود خواهد کرد. یهودیان که مواعظ عیسی (ع) و سخنان او دربارهی «پسر انسان» را میشنیدند، به خوبی میدانستند که او به چه کسی اشاره میکند. عیسی (ع) نام «برناشا» را اختراع نکرده بود بلکه آن را از کتب مقدّسهی یهود همچون کتب مکاشفات یهود، کتاب حنوخ نبی، مجموعهی مناجاتهای سیبیلین (Sibylline)، صحیفهی معراج موسی، کتاب دانیال نبی و غیره گرفته بود. ما نیز برای آنکه درک بهتر و اطّلاع بیشتری دربارهی «برناشا» یا پسرانسان پیدا کنیم، در قسمت های بعدی اصل و ریشهی این عنوان و تاریخچهی دقیق استعمال آنرا زیر ذرهبین میگذاریم
قسمت چهارم : «پسر انسان» کیست؟
نویسنده: اسقف داود بنیامین
مترجم: فضلالله نیکآیین
1- نخست ادّعا میکنیم که «پسرانسان» همان «آخرین پیامبر» خداست که «ملکوت شالوم (صلح)» را در جهان مستقر ساخته و اُمّت مؤمنین به خداوند متعال را از بندگی و آزار و کشتار نیروهای بتپرست شیطان نجات داده است. عنوان «برناشا» بیانی سمبولیک برای ممتاز ساختن آن ناجی بشریت از دو گروه معین است: یکی امّت و خلق خدا که در این آثار بخاطر مظلومیّت خود به «گوسفندان» بیگناه و بیچاره تشبیه شدهاند و اقوام دیگر جهان که تحت رهبری (باز هم سمبولیک) کرکسان خطرناک و هیولاهای هولناک و جانوران ناپاک مجسّم گردیدهاند. حزقیال { صورت دیگر این اسم «حِزقیل» است} نبی را خداوند تقریباً همیشه به عنوان «بِن آدم» یعنی پسر انسان یا پسر آدم و در مقابل چوپان گلهی گوسفند بنیاسرائیل مورد خطاب قرار میدهد. در کتاب این پیامبر بنیاسرائیل نیز چنین مکاشفاتی وجود دارد. حزقیال نبی ضمن نخستین رؤیای خود که کتاب پیامبرانهاش را با آن آغاز میکند، علاوه بر رؤیت او رنگ یاقوت رنگ ذات ازلی، شاهد ظهور «پسر انسان» نیز هست{ عهد عتیق، کتاب حزقیال نبی، فصل 1، آیهی 26: «و بالای فلکی (رقیعی) که مافوق سرهای ایشان بود، سیمای کرسی (تخت) مثل نمایش یاقوت کبود بود و بر آن کرسی شبحی مثل صورت انسان قرار داشت.»} این «پسر انسان» که همواره در پیشگاه خداوند و بر فراز جایگاه کرّوبیان قرار دارد، البته حزقیال نبی نیست { عهد عتیق، کتاب حزقیال نبی، فصل 10، آیات 2 – 1: «پس نگریستم و اینکه بر فلکی که بالای سر کرّوبیان بود، چیزی مثل یک تخت و اورنگ از یاقوت کبود ظاهر شد. و به آن مرد که به کتان ملبّس بود گفت: به میان چرخ هایی که زیر فرشتگان است برو و مشتی از زغال افروخته بردار و آن را بر روی شهر بپاش. آن مرد در برابر دیدگان من این کار را کرد. این گفته خود حزقیال نبی ست پس نمی تواند خود او باشد} او همان «برناشا»ی رسول و آخرین پیامبر خداوند است که مأموریت دارد تا امّت خدا را از چنگال نامؤمنان بر روی زمین یعنی در این کرهی ارض و نه جای دیگر! نجات دهد.
قسمت پنجم : «پسر انسان» کیست؟
نویسنده: اسقف داود بنیامین
مترجم: فضلالله نیکآیین
2- «پسرانسان» در کتاب مکاشفات حِنوخ نبی { در اناجیل وی را یکی از برادران چهارگانهی عیسی (علیهالسلام) دانستهاند؛ انجیل متّی، باب 13، بندهای 56 – 55 و جاهای دیگر}
تردیدی نیست که حضرت عیسی (ع) با کتاب مکاشفات حنوخ که گفته میشود هفتمین پدرسالار بنیآدم پس از حضرت آدم است، آشنایی بسیار داشته است. زیرا «برادر یعقوب» و «خدمتگزار عیسی مسیح» و به عبارت دیگر «برادر عیسی (ع)» معتقد است که حنوخ نبی نویسندهی واقعی کتابی است که عنوانش از نام آن نبی اخذ شده است. اکنون قطعات پراکندهای از این کتاب مکاشفات شگفتانگیز در آثار نویسندگان عیسوی اوّلیه باقی مانده است. این کتاب مدّتها قبل از دوران فوتیوس (Photius) ناپدید شده بود. امّا در اوائل قرن نوزدهم این اثر بزرگ مذهبی در میان «گنجینهی کتب مقدّسهی» کلیسای حبشه پیدا شد و توسط دکتر دیلمَن { Dr. Dillmann : این کتاب را یک اسقف ایرلندی بنام لورنس به زبان انگلیسی نیز ترجمه کرده است} از زبان أمحَری حبشه به آلمانی ترجمه شد؛ مترجم حواشی و توضیحات فوقالعاده سودمندی نیز در ترجمهی خود بر کتاب افزوده است. این کتاب به پنج بخش یا «اسفار خمسه» تقسیم میشود و کلاً مشتمل بر صد و ده فصل نامتساوی است. نویسنده در این کتاب به توصیف چگونگی سقوط فرشتگان، روابط ناروا و نامشروع آنان با دختران انسان، پیدایش نژادی از موجودات غولآسا (در اثر این امتزاجها) که متخصّص ابداع و اختراع انواع علوم مضرّه و استاد نیرنگ و تزویرند، میپردازد. رفته رفته بدی و خباثت و نابکاری به چنان درجهای افزایش مییابد که خداوند قادر متعال آنان را از طریق «طوفان نوح» یا سیل کبیر مجازات میکند. حزقیال نبی داستان دو معراج خود به آسمان و سفر در سراسر کره ارض را که ضمن آنها فرشتگان پاک سیرت راهنمایش بودهاند و همهی شگفتیها و اسرار و عجایبی را که در این سفرها مشاهده کرده است، برای ما توصیف میکند. در دوّمین بخش کتاب که به وصف «ملکوت صلح» اختصاص دارد، «پسر انسان» یقهی پادشاهان و سلاطین را در گرماگرم زندگانی عیّاشانه و خوشگذرانیهای نابکارانهشان میگیرد و آنان را به سراشیب دوزخ پرتاب میکند{ مکاشفات حنوخ نبی، فصل 46، آیههای 8 – 4}. بنظر میرسد که این بخش یا سفر دوّم از نویسندهی واحدی نیست و اثر انگشت لو دهنده و تحریفگر «چند عیسوی» در آن چون آفتاب آشکار است. بخش سوّم شامل بعضی مفاهیم و تعالیم طبیعی و نجومی فوقالعاده پیشرفته و حیرتانگیز است. اصل ماجرا در بخش های چهارم و پنجم است که در ادامه خواهیم دید.
قسمت پنجم : «پسر انسان» کیست؟
نویسنده: اسقف داود بنیامین
مترجم: فضلالله نیکآیین
بخش چهارم یا کتاب چهارم حاوی مکاشفات و رؤیاهای پیامبرانه دربارهی نسل بشر از آغاز تا دوران اسلام است و نویسنده آنرا «اعصار مسیحائی» نامیده و ضمن دو حکایت یا تمثیل سمبولیک دربارهی جانوران به تشریح اوضاع و شرایط این اعصار پرداخته است: یک گاو نر از زمین بیرون میآید و سپس یک مادهگاو جوان به او ملحق میشود و چندی بعد این ماده گاو، دو گوساله میزاید که یکی سیاه و دیگری سرخرنگ است. گوسالهی سیاهرنگ به گوسالهی سرخرنگ حمله میکند او را زخمی میکند و فراری میدهد و آنگاه خود با ماده گاو دیگری جفت میشود و این ماده گاو چندین گوسالهی سیاهرنگ میزاید تا آنکه بالاخره گاو مادربزرگ فرزندان خود را رها میکند و به جستجوی گوسالهی سرخرنگ میرود و چون هرگز او را پیدا نمیکند هر زمان که گاوی سرخرنگ از دور پدیدار میشود، گاو مادربزرگ ناله و فریاد سر میدهد و بهمین ترتیب گاوهای سیاهرنگ دائماً بدنبال گاوهای سرخرنگ هستند و نسل آنان روز به روز در اثر زاد و ولد تکثیر میشود و افزایش مییابد. به هر حال، بدیهی است که منظور از این تمثیل جانوری ساده و روشن، داستان بنیآدم است که از حضرت آدم و حوّا و قابیل (صورت دیگر این اسم قائِن است) و هابیل و شیث آغاز میشود و به یعقوب (اسرائیل) میرسد و اخلاف و اعقاب یعقوب همان «گلهی گوسفند» یا «قوم برگزیدهی بنیاسرائیل» هستند. و فرزندان عیسو (عیصو) برادر یعقوب، یعنی اهالی ادوم به صورت «گلهی گراز» توصیف شدهاند. در دوّمین داستان گلهی گوسفند دائماً مورد حمله و تجاوز و آزار و کشتار کرکسان و جانوران گوشتخوار و خونخوار قرار میگیرند تا بالاخره به «اعصار مسیحائی» میرسیم و در این ادوار نیز جانوران و قوش های خطرناک وحشیانه به گلهی گوسفند هجوم میآورند و فقط یک «قوچ» شجاع از آن میان هر زمان دلیرانه با آنان به پیکار برمیخیزد و سرانجام «پسر انسان» که صاحب و سَرور و سیّد راستین گلهی گوسفندان مظلوم است، وارد میدان نبرد میشود تا گله خود را به سر منزل نجات برساند.
محققین و دانشمندان غیرمسلمان هرگز نمیتوانند رؤیای یک صُوفی یا ناظررا توضیح دهند یا تفسیر کنند. همهی آنان قضیّه را به مکّابیها { طایفهای از اسباط یهود که به سرداری یهودای مکابی علیه آنطیوخوس چهارم (175 – 164 ق.م)، فرمانروای سلوکی سوریه شوریدند و چندبار او را شکست دادند} و ملک آنطیوخوس اِپیفانِس در اواسط قرن دوّم قبل از میلاد میکشانند و یهودای مکابی را در مقام آن ناجی قرار میدهند امّا طبق گزارش حنوخنبی، آن ناجی بزرگ، چماقی درشت و سهمگین در دست داشت و آنرا از چپ و از راست بر جانوران و پرندگان غولصفت خونخوار فرود میآورد و در صحرا از کشتههایش پشته میسازد؛ زمین نیز دهان باز کرده آنها را در کام خود فرو میبرد و بقیّةالسیف جانوران ددمنش فرار را برقرار ترجیح میدهند. آنگاه میان گوسفندان شمشیر توزیع میشود و گاونری به رنگ ابیض آنانرا در جهت صلح و سلامت کامل راهنمایی میکند. کتاب یا بخش پنجم به تعالیم و مواعظ دینی و اخلاقی اختصاص یافته است. بررسی دقیق کلّ کتاب به شکل کنونی آن نشان میدهد که قبل از سال 110 ق.م. نوشته شده، زبان آن لهجهی آرامی اصیل همان دوران است و نویسندهی آن باحتمال قوی یک یهودی فلسطینی بوده است و بهرحال حدسیّات مذکور به نویسندگان انسیکلوپدی فرانسه تعلّق دارد.
قسمت ششم : «پسر انسان» کیست؟
نویسنده: اسقف داود بنیامین
مترجم: فضلالله نیکآیین
و امّا قرآن مجید از حنوخ نبی با استفاده از کنیهی ارجمند وی یعنی «ادریس» نام میبرد {ادریس صورت عربی شده ی واژهی «دِریشا» در آرامی است و به همان طبقهبندی دستوری ابلیس و «بِلیسا» که قبلاً ذکر کردیم، تعلّق دارد. به هر حال دریشا از ریشه «دَرَش» که عربی آن «دَرس» است، مشتق شده و بنابراین ادریس به معنای «فاضل و عالم و دانشمند» است}.
در قرآن چنین آمده است:
«وَاذْكُرْ فِی الْكِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّیقًا نَّبِیًّا. وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِیًّا»(سوره مریم، آیات 57 – 56)
(و یاد کن از ادریس در کتاب زیرا که او شخصی سخت راست کردار و پیامبر ما بود و ما مقام او را بس رفیع گرداندهایم)
چنین مینماید که مفسّران مسلمان چون البیضاوی و جلالالدین میدانستهاند که ادریس نجوم، ریاضیّات و فیزیک آموخته بوده و نخستین کسی بوده که از قلم استفاده کرده است؛ اینان از معنای واژه «ادریس» یعنی «فردی سخت دانشآموخته» نیز مطّلع بودهاند و این نشان میدهد که کتاب مکاشفات حنوخ نبی در زمان آنان وجود داشته است.
پس از آماده شدن «تابوت کتب مقدّسهی عبری» در حدود قرن چهارم ق.م. بدست «اعضای کنیسهی کبیر» که عذراء و نحمیاه برپا کرده بودند، تمام آثار و کتب و ادبیّات مذهبی و مقدّس دیگر که در این تابوت یا گنجینه گنجانده نشده بود، آپوکریفَه (Apocrypha) «مطرود و مشکوک» نام گرفت و در کتاب مقدس عبری که شورائی از یهودیان فقیه و فاضل گرد هم آورده بود، درج نشد و آخرین شورائی که به چنین کاری رسیدگی کرد، تحت ریاست شمعون عادل تشکیل شد که در سال 310 قبل از میلاد درگذشت. در میان کتب آپوکریفه باید از کتابهای مکاشفهای تحت نام حنوخ نبی، باروخ، موسی، عذرا و کتب سیبیلین نام برد که همه در دوران حکومت مکّابیان و پس از انهدام اورشلیم (به فرمان تیتوس) تحریر شده است . به نظر میرسد که میان بخردان یهودی چنین معمول بوده است که تحت نام شخصیتهای باستانی و مشهور خود آثار مذهبی و «مکاشفاتی» تألیف کنند. مکاشفهی مندرج در آخر کتاب عهد جدید هم که اسم «یوحنّای رسول» را برخود دارد، از این عادت عهد عتیق یهودی – عیسوی مستثنی نیست. اگر «یهودای برادر خداوندگار» باور داشته است که «حنوخ نبی یعنی «هفتمین زادهی از پشت آدم» نویسندهی کتابی صدو ده فصلی تحت نام آن نبی باستانی است، شکّی نباید کرد که ژوستین شهید، پاپیاس و اوِسبیوس { Eusebius : «قدّیس» عیسوی و پاپ، متولد 310 میلادی در یونان} هم به صحّت تألیف کتبی به قلم متّی و یوحنّا اعتقاد داشتهاند.
قسمت هفتم : «پسر انسان» کیست؟
نویسنده: اسقف داود بنیامین
مترجم: فضلالله نیکآیین
به هر حال، هدف من آن نیست که درجهی صحّت و سقم این تألیفات را تعیین کنم یا دربارهی کتب مکاشفاتی و معمائی و اسرارآمیزی که تحت سختترین و غمانگیزترین شرایط در تاریخ قوم یهود تألیف شده، به اظهار نظر و تفسیر بپردازم؛ هدف من آن است که ریشه و تاریخچهی عنوان «پسر انسان» را معلوم گردانم و بر معنای راستین آن پرتوی بیفکنم. در کتاب حنوخ نبی نیز، مانند کتب مکاشفاتی کلیسایی و مثل اناجیل اربعه، سخن از آمدن «پسر انسان» در میان است که برای نجات خلق خدا از دست دشمنان ظهور خواهد کرد؛ در این کتاب نیز رؤیای مربوط به «پسر انسان» با مسألهی «روز قیامت و رستاخیز» و «داوری واپسین» مخلوط و مغشوش شده است.
ب) مؤلف مکاشفهی سیبیلین که پس از انهدام اورشلیم (بدست لشکریان روم) تحریر شده، مینویسد: «پسر انسان» ظهور خواهد کرد، امپراتوری روم را نابود خواهد کرد و مؤمنین به خدای واحد را نجات خواهد داد. این کتاب دست کم هشتاد سال پس از صعود حضرت عیسی (ع) نوشته شده است.
قبلاً، ضمن بررسی رؤیای حضرت دانیال نبی دربارهی پسر انسان که در پیشگاه خداوند قادر متعال حضور پیدا میکند و به قدرت الهی لازم برای نابود کردن هیولای امپراتوری روم مجهّز میشود، توضیح دادهایم. و اینک باید دانست که در تمام رؤیاها و مکاشفات چون صحیفهی معراج موسی و کتاب باروخ و دیگران کمابیش نظرات و انتظارات مشابهی منقول است و در همهی آنها ناجی بزرگ خلق خدا را برناشا یا «پسر انسان» نامیدهاند تا وی را از هیولا ممتاز و مجزّا سازند زیرا پسر انسان در کارگاه نور یزدان خلق شده و هیولا در تاریک خانهی ظلمت شیطان تولید گردیده است.
قسمت هشتم : «پسر انسان» کیست؟
نویسنده: اسقف داود بنیامین
مترجم: فضلالله نیکآیین
3- «پسر انسان» مذکور در کتب مکاشفات، حضرت عیسی (ع) نیست.
سخن آن است که این لقب پسر انسان مطلقاً در مورد پسر مریم کاربرد ندارد. در تمام ادّعاهای پوچ این به اصطلاح «اناجیل مقدّسه» که ضمن آنها «بَرّهی ناصری» را به «گرفتن یقهی امیران و سلاطین در گرماگرم عیاشی ها و خوشگذرانی ها و پرتاب کردنشان در سراشیب دوزخ» { کتاب حنوخ نبی، فصل 46، آیههای 8 – 4} وادار میکنند، ذرّهای اعتبار و سندیّت مشاهده نمیشود و فاصلهی میان آن پیامبر بزرگوار با پسر انسان که طبق ادّعای خودشان باید با سوارانی از فرشتگان ، از فراز ابرها به سوی اورنگ ذات ازلی حرکت کند، از فاصلهی میان کره ی ارض تا مشتری کمتر نیست. حضرت عیسی (ع) مانند هر یک از انبیاء و قدّیسین خدا میتواند یک «پسر انسان» و یک «مسیحا» باشد امّا هرگز آن «پسر انسان» و آن «مسیحا» که انبیاء عبرانی و کاتبان مکاشفات پیشگویی کردهاند، نبوده است. زیرا اگر چنان بود، پس یهودیان کاملاً محقّ میبودند که آن عنوان و آن رسالت را در مورد او به رسمیّت نشناسند. و امّا تکذیب و انکار مقام نبوّت حضرت عیسی (ع) بدون تردید نادرست و معصیتآمیز و ریختن خون معصوم او – چنانکه یهودیان و عیسویان میپندارند – جنایتی بزرگ بوده است. «شورای کنیسهی کبیر» پس از درگذشت شمعون عادل در سال 310 قبل از میلاد به شورای «صَنهادریم» (این کلمه به صورت سانِ هِدرین نیز نوشته میشود) تغییر نام داد و رئیس شورای مذکور از آن پس به لقب «نصّی» یعنی «رئیس و امیر» معروف شد. و شگفتانگیز است که «نصّی» شورائی که هنگام محکوم کردن حضرت عیسی(ع) گفته بود که: «بهتر است که یک فرد بمیرد تا آنکه تمام قوم ما نابود شود»، خود یک «نبی» و کاهن اعظم بوده است! { انجیل یوحنّا، باب 11، بندهای 50 و 51: «قیافا، کاهن اعظم، گفت متوجّه نیستید که لازم است یک شخص در راه قوم یهود تا همهی امّت نابود نشود. او این سخن را از خود نگفت بلکه در آن سال رئیس کَهَنه بود و نبوّت کرد که میبایست عیسی در راه قوم یهود بمیرد.» } و در صورت صحّت این گزارش، معلوم نمیشود که چگونه یک نبی از تشخیص رسالت و خصلت مسیحائی «مسیحای موعود» عاجز بوده است؟
در ادامه عمدهترین دلائلی را که نشان میدهد حضرت عیسی (علیهالسلام) «پسر انسان» و «مسیحای موعود» نبوده است، ذکر میکنیم.
قسمت نهم : «پسر انسان» کیست؟
نویسنده: اسقف داود بنیامین
مترجم: فضلالله نیکآیین
الف) رسولان خدا مأموریت ندارند که دربارهی خودشان در مقام شخصیت های ادوار آیندهی تاریخ، پیشگویی کنند یا بگویند که ما دوباره زنده خواهیم شد و بدین ترتیب خود را قهرمان فلان صحنهی دراماتیک بزرگ جهان آینده قلمداد کنند. حضرت یعقوب دربارهی «فرستادهی الله» پیشگویی کرد؛ { تورات، سفر پیدایش، فصل 49، آیهی 10} حضرت موسی (علیهالسلام) فرمود که بعد از او پیامبری خواهد آمد که شریعت خواهد آورد و بنیاسرائیل را نصیحت کرد که از او «اطاعت کنند.» { تورات، سفر اعداد، فصل 18، آیهی 15} حجی نبی ظهور احمد را پیشگویی نمود؛{ عهد عتیق، کتاب حگی نبی، فصل 2، آیهی 7 } ملاخی نبی، ظهور «رسول میثاق» و الیاس را پیشگویی کرد { عهد عتیق، کتاب ملاخی نبی، فصل 3، آیهی 1 و فصل 4، آیهی 5 } ولی هرگز پیامبری پیشگویی نکرده است که خودش مجدداً به دنیا بازخواهد گشت. با وجود این چیزی که در باب حضرت عیسی (ع) کاملاً غیرطبیعی و ناهنجار جلوه میکند آن است که عدهای میخواهند عیسی (ع) را با پسر انسان هم هویّت سازند در حالیکه حضرت عیسی (ع) کوچکترین وظایف مقرّر و پیشگویی شده در مورد پسر انسان را انجام نداده است! ادّعا میشود که به یهودیان تحت سلطهی پیلاطس، استاندار رومی، اعلام شد که عیسی (ع) همان پسر انسان موعود است و پسر انسان موعود به یهودیان گفت که به قیصر باج بدهند و بعد اقرار کرد که پسر انسان حتّی جایی را ندارد که برای استراحت سر بر بالین بگذارد و رهایی و نجات مردم از یوغ امپراتوری روم را هم به تاریخ نامعینی درآینده موکول کرد! این ادّعاهای پوچ چنان مینمایاند که گویی حضرت عیسی (ع) عملاً با سرنوشت یک قوم شوخی میکرده است. و براستی آنان که این گفتارهای بیربط و لایفهم و بیمعنا را در دهان حضرت عیسی (ع) میگذراند، فقط نشان میدهند که کوچکترین بهرهای از نعمت خرد ندارند.
ب) حضرت عیسی (ع) از هر کس دیگر در قوم بنیاسرائیل بهتر میدانست که پسر انسان کیست و رسالتش چیست. او میبایست تاج و تخت امیران و سلاطین فاسد و نابکار و مفتخور را از آنان بستاند و خودشان را در آتش جهنم اندازد. در کتب «مکاشفهی باروخ» و «مکاشفهی عذرا» (کتاب اربع اِسدراس (29) در نسخهی لاتین ژرُم) سخن از ظهور پسرانسانی در میان است که «ملکوت صلح و سلامت» را بر خرابههای امپراتوری روم بنا خواهد کرد. تمام آن «مکاشفات آپوکریفی» دست کم نمودار دقایق فکر و انتظار یهودیان دربارهی آمدن آخرین منجی بزرگ است که وی را همواره پسر انسان و مسیحا نامیدهاند. آیا میشود گفت که حضرت عیسی (ع)، آن پیامبر و استاد بزرگ با این ادبیّات مذهبی و امیدها و انتظارهای حادّ و سوزان قوم خود آشنا نبوده یا کاملاً بیاطلاع بوده است؟! عیسی (ع) هرگز نمیتوانست آن القاب را به خود ببندد زیرا از بار معنائی آنها در یهودیّت و در نظر شورایعالی اورشلیم (صنهادریم) کاملاً مطلّع بود و بدیهی است که عیسی (ع) خود را پسر انسان یا مسیحای موعود نمیدانست زیرا هیچ برنامهی سیاسی، هیچ طرح اجتماعی و هیچ نقشهی عملی نداشت. و از همه بالاتر، او هرگز خود را پسر انسان و مسیحا معرّفی نکرد زیرا بخوبی میدانست که او خودش فقط منادی و پیشقراول آن پسر انسان و مسیحای موعود یعنی همان آدون، همان «پیامبر پیروز» و همان «سلطان تدهین شده و تاجگذاری کردهی انبیاء» است.
قسمت دهم: «پسر انسان» کیست؟
نویسنده: اسقف داود بنیامین
مترجم: فضلالله نیکآیین
ج) بررسی دقیق عنوان پسر انسان که روی هم رفته 83 بار در اناجیل ضمن گفتارهای منتسب به عیسی (ع) آمده، فقط انسان را به یک استنتاج رهنمود میکند و آن اینست که حضرت عیسی (ع) هرگز آن عنوان را به خود نچسبانده است. ذکر چند مثال ثابت خواهد کرد که عیسی (ع) آن عنوان را در مورد شخص دیگری که در آینده ظهور خواهد کرد، بکار برده است:
ج-1) یکی از دبیران و اخبار یهود که مرد فاضلی است به عیسی (ع) میگوید: «استادا، هر کجا بروی دنبالت میآیم» و حضرت عیسی بدو میگوید: «روبهان را سوراخ ها و پرندگان را آشیان ها ست لیکن پسر انسان را جای آرامیدن سر نیست.» { انجیل متّی، باب 8، بند 20} (و در بند بعدی این انجیل حضرت به یکی از پیروانش اجازه نمیدهد که برود و پدرش را خاک کند! چرا؟ و الله اعلم). به هر حال، هر چه هم تحقیق کنید، ملاحظه خواهید که حتّی یکی از این قدّیسین و پدران روحانی و مفسران کلیسای تثلیث اینقدر به خود زحمت نداده که کلّهاش را بخاراند و از نعمت خدادادی خرد و احتجاج کمک بگیرد و معنای بسیار واضح و سادهای را که در این پاسخ حضرت عیسی (ع) به آن کاتب فاضل حتّی به صورت کنونی آن نهفته است، کشف کند. مشکل جا و مکان مطرح نیست، اگر حضرت عیسی (ع) برای خودش و دوازده حواری جایی داشت، وجود فرد چهاردهمین چندان تفاوتی نمیکرد و تازه عیسی (ع) میتوانست آن کاتب علاقهمند و پرشور را در میان آن هفتادتن از پیروانش جا دهد{ انجیل لوقا، باب 10، بند 1}. امّا نکته این نیست. آن کاتب، ماهیگیر بیسواد و بیاطلاعی چون فرزندان زبدی و یونس نبود، او اهل علم و متخصص تعلیم دیدهی شریعت بود (و هیچ دلیلی وجود ندارد که در صداقت او تردید کنیم)، وی حقیقتاً پنداشته بود که عیسی (ع) همان پسر انسان و مسیحای موعود است که میتواند هر لحظه به لژیونهای لشکر آسمانی خود فرمان آمادهباش بدهد و بر تخت جدّش، حضرت داود تکیه بزند. حضرت عیسی (ع) از سر ذکاوت و درک پیامبرانهی خود، اندیشهی نادرست کاتب را حدس میزند و به زبانی بسیار روشن میگوید کسی که یک وجب زمین در اختیارش نیست که سرش را بگذارد و بیارامد، چگونه میتواند آن «پسر انسان نیرومند ظفرنمون» باشد؟ در واقع عیسی (ع) میگوید من آه ندارم که با ناله سودا کنم و تو که کتب مقدّسه را خواندهای، مرا پسر انسان پنداشتهای؟!. هیچ گونه خشونتی در کلام عیسی (ع) مشاهده نمیشود بلکه او خیرخواهانه آن کاتب فاضل را از تضییع وقت در تعقیب یک انتظار پوچ نجات میدهد.
قسمت یازدهم: «پسر انسان» کیست؟
نویسنده: اسقف داود بنیامین
مترجم: فضلالله نیکآیین
ج-2) روایت کردهاند که حضرت عیسی (ع) اعلام کرد که «پسر انسان مانند یک شبان گوسفندها را از بزها جدا میکند.» { انجیل متّی، باب 25، بندهای 34 – 31} البته میدانیم که منظور از «گوسفندان» مؤمنان بنیاسرائیل هستند که وارد ملکوت جاودان خواهند شد و «بزها» یهودیان نامؤمنی هستند که به دشمنان مذهب راستین پیوستهاند و در نتیجه به تباهی و هلاکت روحی دچار خواهند شد. و امّا جملهی فوقالذکر عیناً همان است که در کتاب مکاشفهی حنوخ نبی دربارهی پسر انسان ذکر شده است. در واقع حضرت عیسی (ع) صرفاً آن مضمون حنوخ را تأیید کرده و بدان جنبهی الهی داده است. خود حضرت عیسی (ع) نیز برای آن فرستاده شده بود که بر قوم بنیاسرائیل موعظه کند { انجیل متّی، باب 15، بند 24 } تا همچنان مؤمن به خداوند قادر متعال باقی بمانند و با بردباری و سعهی صدر در انتظار ظهور پسر انسان باشند، رسولی که خواهد آمد تا آنان را الیالابد از دست دشمنان نجات دهد. امّا خود عیسی (ع) پسر انسان نبود و کوچکترین تماس و ارتباطی با جهان سیاست و مبارزه و پیکار نداشت و صفوف گوسفندان و بُزان بنیاسرائیل را نیز مشخص نساخته بود و هر دو گروه (جز عدّهی قلیلی که نور ایمان به آنان تافته، بر حقانیّت رسالت عیسی (ع) معترف شده و او را از دل و جان دوست داشتند) عیسی (ع) را تحقیر نمودند و از خود طرد کردند. { ذکر نکتهی دیگری در اینجا لازم است: از جمله اظهار محبّتهای غیرمستقیم ارباب کلیسا نسبت به حضرت عیسی (علیهالسلام) آن است که براباس را معمولاً یک «قاتل و جنایتکار» معرّفی میکنند (براباس کسی است که به فرمان استاندار چکمهپوش بیگانه به اعدام محکوم شده بود و یهودیان فریاد زدند که «او را بجای عیسی (علیهالسلام) آزاد کن»). توضیح مطلب اینست – و در تواریخ معتبر مسطور است – که براباس یکی از رهبران شورشیان یهودی بر ضد سلطه و استعمار رُم بود و در بلوائی مسلّحانه گویا فلان گروهبان امپراتوری را نیز به قتل رسانده بود. در حقیقت عجیب نمینماید که جماعت یهود امثال براباس را به پسر انسان شبیهتر دانسته باشند تا عیسای مسالمتجو را. بهرحال، مطلب، چنانکه پروفسور داود میگوید، آن است که حضرت عیسی (علیهالسلام) اصلاً چنان رسالتی نداشت که به اقدامات محمّدی همه جانبه دست بزند و بنابراین تحقیر براباس به فرض ترفیع عیسی (علیهالسلام) یا اثبات رذالت و قساوت یهودیان حاضر در آن صحنهی تاریخی، گذشته از بیانصافی، کاملاً بی ربط است.}
قسمت دوازدهم: «پسر انسان» کیست؟
نویسنده: اسقف داود بنیامین
مترجم: فضلالله نیکآیین
ج-3) نوشتهاند که پسر انسان «خداوندگار روز سبت» است و به دیگر سخن، میتواند قانونی را که براساس آن روز شنبه روز استراحت و فراغت از کار و فعالیّت است، نقض کند. میدانیم که حضرت عیسی (ع) حرمتگذار دقیق روز سبت بود و همواره در آن روز در مراسم هیکل و کنیسه شرکت میجست. او علناً به پیروان خود فرمان داد که دعا کنند و از خدا بخواهند که فاجعهی ملّی انهدام اورشلیم در یک روز شنبه حادث نشود. پس عیسی (ع) چگونه میتواند ادّعا کند که پسر انسان و «خداوندگار روزسبت» است در حالیکه او خود مانند هر یهودی دیگر حرمت آن را نگاه میداشته است؟ اصلاً چگونه میتوان ادعای آن عنوان قهرمانانه و ظفرنمون را داشت و خرابی و انهدام معبد بزرگ و شهر اورشلیم را پیشگویی کرد؟
این نمونهها و نمونههای متعدد دیگر – که هر پژوهشگری قادر به پیدا کردن آنهاست – نشان میدهد که حضرت عیسی (ع) هرگز عنوان «برناشا» را به خود نچسبانده بلکه آن را همواره از آنِ آخرین رسول نیرومند خدا میدانسته است: رسولی که روز سبت را منسوخ کرد، «گوسفندان» مظلوم یعنی یهودیان مؤمن و دیگر مستضعفان را نجات داد، نامؤمنان یهودی و غیریهودی را نابود و پراکنده کرد، ملکوت صلح و شالوم را در جهان مستقر ساخت و به یقین اعلام داشت که دین راستین و ملکوت خدا بر زمین تا روز خمسین هزار سالِ «داوری واپسین» بر بشریّت پرتوافکن خواهد بود.
منبع مقاله: بنیامین، داود؛ (1361)، محمد (ص) در تورات و انجیل، ترجمهی فضلالله نیکآیین، نشر نو، چاپ اول.