علم امام حسین به شهادت خود
علم امام حسین به شهادت خود
علم امام حسین به شهادت خود: تقریبا همه شنیده اید که امام حسین (ع) از قبل می دانسته که در کربلا شهید می شود پس چرا به آنجا رفت. در این مقاله سعی کریدم به تمام شبهات و سوال ها در این مورد پاسخ دهیم.
قسمت اول:
طبق روایات قطعی رسول خدا (ص) قبلاً شهادت حضرت سید الشهدا(ع) را پیشگویی فرموده بود و خود امام حسین(ع) از همان زمان کودکی می دانست که سرانجام شهید خواهد شد. این مطلب از مسلمات است ولی آیا زمان شهادت اباعبدالله(ع) هم بطور دقیق معلوم بوده یا نه؟ (شهید جاوید – صالحی نجف آبادی )
در مبحث علم امام بین علمای متقدم و متاخر شیعه اختلاف نظر کلامی وجود دارد. برخی معتقدند که علم غیب پیامبر و امام به قدر دامنه دار است که احصای آن برای مردم عادی غیر ممکن است. در اصول کافی جلد اول روایاتی نقل شده که امام عالم بماکان، مایکون و ماهو کائن است. این موضوع از آنجا مورد بحث قرار میگیرد که برای پیامبر و امام دو ساحت ملکوتی و بشری قائل می شوند. افراد عادی از فهم مقامات ملکوتی عاجزند به آنگونه که شیخ مفید در ارشاد از امیرالمومنین(ع) نقل می کند که فرموده اند : آنان در دنیا با بدنهایی زیسته اند که جان های آنها به جایگاه بلندی تعلق دارد. اما در ساحت بشری مانند دیگران می خورند و می آشامند و مریض می شوند و می میرند.
براساس همین تفکیک باید پرسید آیا امام حسین(ع) از جزئیات شهادت خود ، زمان و مکان و نحوه شهادت خود باخبر بوده است یا نه؟
شیخ مفید، سیدمرتضی و شیخ طوسی معتقد بودند که امام حسین(ع) بطور اجمالی و در کلیت از اینکه سرانجام شهید خواهد شد باخبر بوده ولی جزئیات شهادت را علم نداشته است. اما علمای متقدم نظرشان این بوده که امام جزئیات حوادث آینده را نیز میدانسته و کوچکترین حادثه از حوادث مربوط به شهادت از نظر عبدالله(ع) مخفی نبوده است. این گروه در پاسخ به سئوالی که اگر چنین بود چه نیازی وجود داشت که امام حسین(ع) بخواهد برای مردم کوفه نمایندگانی جهت گرفتن بیعت بفرستد تا به وی خبر از عُدّه و عِدّه یاران منتظر در کوفه بدهند؟ می گویند علم غیب امام برایش ایجاد تکلیف نمی کند و وطیفه داشته طبق مجاری طبیعی و عادی عمل کند.
قسمت دوم :
نظر علامه طباطبایی :
امام حسین (ع) به موجب اخبار کثیره مقامی از قرب دارد که هر چه بخواهد به اذن خداوند می تواند بداند و از آن جمله است علم به تفصیل مرگ و شهادت خود با جمیع جزئیات آن، و این مسئله هیچگونه محذوری از راه عقل ندارد و از راه شرع نیز روایاتی هست که هر یک از ائمه (ع) لوحی از جانب خدا دارد که وظائف خاصهء وی در آن ثبت است، و در عین حال به حفط ظواهر حال و راه و رسم متعارف زندگی ماموریت دارند. این علم موهبتی امام (ع) اثری در اعمال او و ارتباطی با تکالیف خاصهء او ندارد. روش امام حسین (ع) در خلال مدت قیام به حسب اختلاف اوضاع و احوال مختلف بوده و باعث شده تا با گزارش های رسیده از نمایندگانی ارسالی مانند مسلم ابن عقیل تاکیتیک ها و روش های امام حسین (ع) نیز تغییر می کرده است. اینکه زمان رهسپار شدن اباعبدالله(ع) به سمت کوفه وضعیت در کوفه به شکلی بوده و در میانه راه تغییر کرده و به همان نسبت امام حسین (ع) تاکتیک و جذب نیروی خود را تغییر داده نشان از آن دارد که طبق مجاری طبیعی و علم عادی خویش عمل میکرده وگرنه اگر طبق علم غیب خود می واستند عمل کنند که نیاز به تغییر تاکتیک نبوده است. اینکه سید الشهداء(ع) (به فرموده علامه طباطبایی) پس از دگرگون شدن اوضاع کوفه ار فکر تسخیر کوفه و عراق منصرف شده و حالت دفاعی به خود گرفته اند و روش قیام و جنگ تهاجمی را به به قیام دفاعی تبدیل کرده اند ناظر بر همین امر است.علامه طباطبایی در رساله کوتاهی با نام بحثی کوتاه درباره علم امام به این موضاعات اشاره می کند و نتیجه میگیرد که اگر چه امام می تواند به موجب مقام قرب به حق تعالی از جزئیات امور نیز با خبر باشد ، مکلف به عمل به علم عادی ست و برای تصمیات خود باید از مجاری طبیعی تصمیم سازی مانند مابقی انسان ها استفاده نماید.
قسمت سوم:
نظر سید مرتضی و شیخ طوسی :
اگر سئوال شود به چه علت روش سیاسی امام حسین(ع) مخالف روش برادرش امام حسن(ع) بوده و چگونه می توان روش این دو امام را یکسان دانست با اینکه ظاهراض یکسان نبوده؟
زیرا :
- امام حسین (ع) وقتی با خانواده خود به سوی کوفه حرکت کرد که دشمنانش بر آن شهر مسلط بودند و حاکم یزید بر کوفه فرمان میراند. با این که اباعبدالله(ع) دیده بود مردم کوفه با پدر و بردارش چه کردند و آنان بی وفا و خائن هستند.
- چگونه نظر او با نظر همه اصحابش مخالف بود؟ زیرا ابن عباس او را ازرفتن به کوفه بر حذز میدشت. چون میدانست در این راه هلاکت است و عبدالله عمر وقتی که با او وداع کرد، گفت: تو را به خدا می سپارم ای کشته! و برادرس محمد حنفیه نیز مخالف بود و غیر از این عده همه افرادی که با وی در این باره سخن گفتند با این سفر مخالف بودند.
- وقتی که دانست نماینده اش مسلم ابن عقیل کشته شده چرا برنگشت؟ با اینکه بی وفایی مردم کوفه معلوم شده بود
- چرا با عده کم به جنگ سپاه عظیم دشمن رفت؟ سپاهی که حکومت مرکزی شام پشتیبان او بود؟
- چرا وقتی که ابن زیاد بر امام عرض امان کرد و گفت : اگر با یزید بیعت کنی در امام هستی؛ برای حفظ خون خود و همراهانشان بیعت نکرد و خود را به هلاکن انداخت؟ در حالی که برادرش امام حسن(ع) حکومت را به ماویه واگذاشت با اینکه کمتر از امام حسین(ع) گرفتار خطر بود؟
خلاصه : روش سیاسی این دو برادر را چگونه می توان بکسان دانست؟
پاسخ سید مرتضی و شیخ طوسی ( دو تن از علمای متقدم شیعه) را در قسمت بعدی با هم مرور می کنیم.
علم امام حسین به شهادت خود
قسمت چهارم :
پاسخ سید مرتضی و شیخ طوسی:
الف) می دانیم که اگر امام ظن قوی چیدا کرد که می تواند خلافت را قبضه کند و به وظائف زمامداری بپردازد، واجب است برای گرفتن خلافت اقدام کند و اگر هم برای او مشتقتی قابل تحمل دارد باید آن را تحمل نماید؛ و امام حسین(ع) به سوی کوفه حرکت نکرد مگر وقتی که مردم کوفه داوطلبانه و به طور ابتدایی به وی نامه نوشتند و از روی رغبت با او عهد وفاداری بستند. وقبلاً هم در زمان معاویه بعد از صلح امام حسن(ع) بزرگان کوفه حضرتش را دعوت به قیسام کرده بودند و جواب لازم را به آنان داده بود و 7س از وفات امام مجتبی(ع) در حیات معاویه بار دوم وی را دعوت به قیام کردند و آن حضرت به انان وعده داد و امیدوارشان کرد ولی چون قدرت معاویه زیاد بود امیدی به نتیجه دادن قیام نبود. پس آنگاه که معاویه مُرد و برای بار سوم مردم کوفه نامه نوشتند و اظهار اطاعت کردند و به طور پیگیر مشتاقانه از امام حسین(ع) خواستندکه دعوت آنان را برای زعامت بپذیرد و آن حضرت دید حاکم کوفه ضعیف است و نروهای داوطلب بر او غلبه دارند، در چنین شرایطی ظن قوی پیدا کرد که حرکت به سوی کوفه برای قبضه کردن حکومت واجب عینی است. و تصور نمی کرد که بعضی از مردم کوفه بی وفایی می کنند و برخی دیگر از کمک به وی ناتوان می گردند و آن حوادث عجیب پیش می آید. زیرا مسلم ابن عقیل وقتی به کوفه آمد از بیشتر مردم کوفه برای امام حسین(ع) بیعت گرفت و وقتی که عبیدالله ابن زیاد به کوفه آمد و شنیده بود که مسلم این عقیل در خانه هانی ابن عروه مرادی است به شرحی که در تواریخ هست و شریک این اعور نیز در خانه هانی ابن عروه مرادی بود ، عبید الله ابن زیاد برای عیادت شریک ابن اعور آمد و شریک ابن اعور با مسلم ابن عقیل موافقت کرده بودند که وقتی عبید الله ابن زیاد می آید، مسلم ابن عقیل او را بکشد و برای او امکان داشت عبید الله ابن زیاد را بکشد اما نکشت.

علم امام حسین به شهادت خود
عذر مسلم ابن عقیل برای نکشتن عبید الله ابن زیاد را در قسمت بعد خواهیم خواند.
قسمت پنجم :
بعد از این که عبید الله ابن زیاد رفت، مسلم ابن عقیل عذر خود را برای شریک ابن اعور این چنین بیان کرد؛
پیامبر(ص) فرموده : ایمان مانع این است که مومن کسی را به طور غافلگیرانه بکشد.
و اگر مسلم ابن عقیل در این ماجرا عبید الله ابن زیاد را کشته بود، نقشه های عبید الله ابن زیاد باطل می شد و امام حسین (ع) بدون مزاحم وارد کوفه می گشت و همه مردم آشکارا به کمک وی می شتافتند و هر کس در دل خواهان یاری اباعبدالله(ع) بود به نیروهای وی می پیوست و با دشمنانش مبارزه می کرد.
از سویی وقتی که عبید الله ابن زیاد در ماجرایی هانی ابن عروه مرادی را زندانی کرد، مسلم این عقیل با جمعیت انبوهی از نیروهای مردمی کوفه، قصر عبید الله ابن زیاد را به طوری محاصره کرد که او از ترس هلاکت درهای قصر را بست و بعداً افرادی را فرستاد که مردم را با تطمیع و تهدید از یاری مسلم ابن عقیل باز دارند. فعالیت های اطرافیان عبید الله ابن زیاد موثر افتاد و سرانجام بیش از اندکی از یاران مسلم نماندند و شد انچه شد. و منظور از ذکر این مطالب این است که معلوم کنیم اسباب پیروزی امام حسین(ع) و غلبه وی بر دشمن فراهم بود ولی پیش آمد نامطلوب بود که اوضاع را دگرکون ساخت و شد انچه شد.
قسمت ششم :
و هنگامیکه خبر قتل مسلم ابن عقیل به امام حسین(ع) رسید و با یارانش مشورت کرد، به فکر افتاد برگردد ولی برادران مسلم ابن عقیل نظر دادند که باید به کوفه برویم تا یا انتقام خون برادرمان را بگیریم و یا آنچه او چشید ما هم بچشیم. آنگاه امام حسین (ع) فرمودند : زندگی بدون این عموزاده ها ارزشی ندارد. پس از مدتی حر ابن یزید ریاحی با سربازانش رسیدند و نگذاشتند اباعبدالله (ع) به حجاز برگردد و او را ملزم کرد که نزد عبید الله ابن زیاد برود و تسلیم فرمان وی گردد. ولی امام حسین (ع) نپذیرفت و هنگامی که دید نه برگشتن به حجاز مسیر است و نه رفتن به کوفه ؛ راه شام را در پیش گرفت تا با یزید ابن معاویه ملاقات کند، چون میدانست یزید ابن معاویه با همه خباثتی که دارد از عبید الله ابن زیاد و یارانش نسبت به آن حضرت مهربان تر است. امام حسین(ع) به حرکت خود به سوی شام ادامه داد تا وقتی که عمر ابن سعد ابی وقاص با سپاه عظیمی آمد و شد آنچه شد که در تواریخ مسطور است.
پس چگونه می توان گفت امام حسین(ع) خود را به هلاکت انداخت با اینکه نقل شده ایشان به عمر ابن سعد ابی وقاص فرمود : یکی از چند پیشنهاد را از من بپذیرید: برگردم به حجاز؛ دست به دست یزید بدهم( در این باره منابع این سخن در قسمت بعد بحث خواهیم کرد) تا او که پسر عمّ من است نظر خود را درباره من بدهد؛ مرا به یکی از سرحدات بفرستید تا مثل مردم آنجا و طبق مقررات انان زندگی کنم.
عکس العمل سپاه مقابل امام حسین(ع) را در دو قسمت دیگر می توانیم بخوانیم. در قسمت بعد به بررسی پیشنهاد دوم اباعبدالله(ع) خواهیم پرداخت.
قسمت هفتم :
در قسمت قبل دیدیم که در پاسخ به موارد مطرح شده، سید مرتضی و مشابه ایشان در تعلیقات شیخ طوسی بیان شد که امام حسین(ع) در مذاکره با عمر ابن سعد ابی وقاص سه موضوع را پیشنهاد داد. پیشنهاد دوم ذکر شده این است که دست در دست یزید بدهم تا او که پسر عمّ من است نظر خوذ را درباره من بدهد. این پیشنهاد را علاوه بر سید مرتضی و شیخ طوسی، بزرگان دیگری مثل مرحوم شیخ مفید در ارشاد، مرحوم طبرسی در اعلام الوری و حتی مرحوم فتال نیشابوری در روضه الواعظین نوشته اند ، بدون اینکه درباره آن تعلیق یا حاشیه ای بنویسند و یا این که اعتراضی بکنند.
در کتاب شهید جاوید اثر جناب صالحی نجف آبادی ضمن بیان مطلب فوق در پاورقی اشاره دارد که دانشمندان جهان شیعه درباره این مطلب به دو گونه نظر داده اند :
گروهی گفته اند اینکه عمر ابن سعد ابی وقاص این پیشنهاد را از پیش خود جعل کرده و خواسته است به این وسیله از جنگ جلوگیری کند
برخی نیز دست دادن امام حسین(ع) به دست یزید را مانند دست دادن امیر المومنین(ع) به دست خلفای سابق یا شبیه دست دادن امام مجتبی(ع) به دست معاویه است. یعنی این بیعت صوری و ظاهری بود و در شرایطی انجام میشد که امام حسین(ع) راهی برای دفاع و امتناع نداشت. چنان که بیعت امام علی(ع) با خلفا و بیعت امام مجتبی(ع) با معاویه در شرایطی انجام شد که هیچ راهی برای دفاع و امتناع وجود نداشت و چنین بیعتی که از روی اضطرار انجام شود نه به معنای پذیرفتن خلافت یزید ابن معاویه است و نه مردم را گمراه می کند زیرا همه می دانند که این یک بیعت حقیقی نیست بلکه سازش ظاهری ست به منظور حفظ مصالح اسلام و جلوگیری از تلف شدن نیروهایی که باید در آینده برای پیشرفت اسلام فعالیت کنند.
علم امام حسین به شهادت خود
قسمت دهم :
چون بحث شیخ طوسی قدّس سرّه در آنچه از تخلیص الشافی نقل کردیم بر این اساس بود که امام حسین علیه السلام تصور نمیکرد اوضاع کوفه دگرگون شود و طرفداران حق ضعیف گردند و حضرت اباعبدالله علیه السلام کشته شود، در این مقال می توان در دنباله بحث گذشته سئوال دیگری از قول برادران اهل سنت را به این شکل طرح نمود که :
مگر در اصحاب شما شیعیان کسانی نیستند که می گویند امام حسین علیه السلام می دانست در این سفر کشته می شود و خواست از راه صبر کردن بر قتل ، بندگی خدا کند، آیا در نزد شما جایز است که انسان با علم و عمد خود را به کشتن بدهد؟
جواب این سئوال را این گونه بیان داشته اند که :
شیعیان در این مسئله که آیا جایز است امام دانسته برای کشته برود؟ اختلاف دارند. بعضی جایز می دانند و برخی جایز نمی دانند. آنان که جایز نمی دانند می گویند دفع ضرر از خویشتن عقلاً و شرعاً واجب است و جایز نیست انسان از راه صبر کردن بر امر قبیح بندگی خدا کند و شکی نیست که قتل امام علیه السلام قبیح بود بلکه از قبیح ترین هم به حساب می آمد؛ پس جایز نیست امام دنسته خود را به کشتن بدهد. مرحوم سید مرتضی قدّس سرّه هم همین نظر را در این مسئله اختبار کرده که جایز نیست امام دانسته خود را به کشتتن دهد ولی خود من در این مسئله تردید دارم. این بیان شیخ طوسی در تخلیص الشافی بود ک نظر خود و نظر سید مرتضی علیهما الرحمه را در باب سئوال اهل تسنن که آیا جایز است امام دانسته برای کشته شدن برود یا نه را بیان داشته اند. اما تردید ایشان را در چه باب بود را در نوشتار بعد بیان می کنیم.
علم امام حسین به شهادت خود
قسمت یازدهم :
در نوشتار قبل بیان کردیم که شیخ طوسی در تخلیص الشافی بیان داشته اند که سید مرتضی کشته شدن امام حسین علیه السلام با علم بر اینکه کشته می شود را جایز نمی دانسته اما نوشتند که خو من در این مسئله تردید دارم. در اینجا باید دنست که تردید مرحوم شیخ طوسی در این است که آیا جایز است امام حسین علیه السلام دانسته خود را به کشتن بدهد یا نه؟ و گرنه در خصوص علم امام که ایشان بطور قطع نظر خود را بیان کرده بودند هیچگونه تردیدی نداشتند که امام حسین علیه السلام تصور نمی کرد اوضاع کوفه دگر گون می شود و بعضی از مردم کوفه بی وفایی می کنند و بعضی دیگر از یاری حضرتش ناتوان می شوند. چنان که در خلیص الشافی بخش سوم فرموده : امام حسین علیه السلام امیدوار بود با کمک مردم کوفه در این نبارزه پیروز گردد و یا در بخش اول جمله ای عجیب در باب علم امام بیان داشته اند که وَ لَم نُوجِب أن یَکُونَ عَالِماً بِمَالَاتَعَلُّقَ لَهُ بِالاَحکَامِ الشَّرعِیَّة ما گروه شیعیان لازم نمی دانیم امام غیر از احکام شرعیه چیزهای دیگر را نیز بداند.
بر همین منوال وقتی سید مرتضی در تنزیه الانبیا می فرماید : امام حسین علیه السلام تصور نمی کرد بعضی از اهل کوفه بی وفایی می کنند و اهل حق از یاریش ناتوان می گردند و آن حوادث عجیب پیش می آید. این عقیده خود ایشان بوده که اظهار کرده نه اینکه این مطلب را بر خلاف عقیده خود و عقیده شیعه برای قانع کردن دیگران گفته باشد.
پس آنچه فعلاً از نظر این دو بزرگوار می توان برداشت کرد این است که امام حسین علیه السلام به سمت کوفه حرکت کردند و چون با اوضاع نا به سامان کوفه مواجه شدند، خواستند تصمیم دیگری بگیرند اما شرایط به گونه ای رقم خورد که مجبور به دفاع از حریم خود شده و تن به جنگ دادند. در نوشتار آیند نظر شیخ مفید را هم در این خصوص یام خواهیم کرد.
علم امام حسین به شهادت خود
قمست دوازدهم :
در جلد چهل و دوم از کتاب بحار الانوار نقل شده است که از شیخ مفید رحمه الله پرسیده اند ما اجماع داریم که امام همه حوادث آینده را می داند پس چرا امیر المومنین علیه السلام به مسجد رفت در حالی که می دانست کشته می شود و قاتل خود را می شناخت و زمان قتل خود را نیز می دانست؟ و چرا حسین ابن علی علیه السلام با اینکه می انست اهل کوفه باری اش نمی کنند و در این سفر کشته می شود به سوی کوفه حرکت کرد؟
شیخ مفید در پاسخ چنین آورده که :
اینکه گفته اند امام حوادث آینده را می داند اجماع ما گروه شیعه مخالف این گفتار است و هرگز شیعه چنین اجماعی ندارد. آری شیعه اجماع دارد که امام حکم همه حوادث را می داند نه اینکه خود حوادث را به طور تفصیل بداند و این جواب اساس سوئوال هایی که شده را باطل می کند. در عین حال ما قبول داریم که ممکن استخداوند امام را از بعضی حوادث آینده آگاه کند. اما اینکه کسی بگوید : امام همه حوادث آینده را می داند این را قبول نداریم و گوینده آن را تصدیق نمی کنیم چون ادعای او بی دلیل و حجت و برهان است.
با توجه به این پاسخ از شیخ مفید باید پرسید تکلبف روایت هایی که در باره خبر داشتن از قتل، شناختن قاتل و… صادره شده چیست؟ در این باب در نوشتار آینده سخن خواهیم گفت.
علم امام حسین به شهادت خود
قسمت سیزدهم :
شیخ مفید گفته بودند که تصدیق نمی کنیم کسی را که ادعا کند امام همه حوادث آینده را می داند. در این صورت باید بپرسیم که نظرشان در باب روایاتی که تاکید می کنند بر خبر داشتن از قتل و شناخت قاتل و…. چیست.
ایشان می فرمایند : و گفته اند : امیر المومنین علیه السلام قاتل خود را می شناخت و وقت شهادت خود را می دانست . حقیقت این است که اخبار فراوان وارد شده که آن حضرت به طور سر بسته می دانست شهید می شود و نیز وارد شده که قاتل خود را می شناخت ولی دلیلی نداریم که وقت شهادت خود را به طور دقیق می دانست. امما اینکه گفته اند امام حسین علیه السللام می دانست اهل کوفه یاری اش نمی کنند و در این سفر کشته می شود ما این مطلب را تصدیق نمی کنیم زیرا هیچ دلیل عقلی و نقلی برای اثبات آن نداریم.
پس شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه هم مانند سید مرتضی و شیخ طوسی قدّس سرّهم می گشود که اباعبدالله نمی دانست در این سفر شهید می شود و این قول تا حدود قرن سوم بین علمای شیعه مشهور بوده و ما از زمان شیخ مفید تا قرن هفتم یعنی زمان تتالیف لهوف از سید ابن طاووس یک عالم مشخص شیعی را نمی توان بافت که نظر در ابن باره مخالف سه عالم بزرگ نامبرده باشد. ولی سید ابن طاووس در لهوف در اوایل کتاب برخلاف نظر مشهور سه عالم نظر داده که امام حسن علیه السلام نی دانست در این سفر شهید می شود. البته دو حدیثی هم که نقل می کند فقط اصل شهادت ایشان را پیشگویی کرده و نه زمان و مکان آن را؛ بعد از ایشان گروهی از وی پیروی مردند و کم کم این قول غیر مشهور تبدیل به یک قول مشهور شد.
علم امام حسین به شهادت خود
قسمت چهار دهم :
در جلد پنجم کتاب الغدیر این مطلب ذکر شده است که باید دانست به ااتفاق علمای شیعه، علم غیب پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله و امامان معصوم علیهم السلام با همه وسعتی که دارد محدود است و به طور بی نهایت نیست. معنای محدودیت این است که بعضی از موضوعات غیبی را نمی دانند چنانکه طبق تصریح کلام الله مجید در سوره مبارکه اعراف آیه شریفه 187 رسول خدا صلی الله علیه و اله وقت قیامت را نمی داند و این معنی ابداً از مقام بالای حضرت شان نمی کاهد. در خبر ایت که خداوند دو گونه علم دارد : یکی را به هیچ کس تعلیم نکرده و دیگری را به ملائکه و پیغمبران و ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین تعلیم کرده است. این عبارت در جلد اول اصول کافی بیان شده و شیخ کلینی رحمه الله علیه پس از آن نقل کرده است از یکی از حضرات معصومین علیه السلام که یُبسِطُ لَنَا العِلمُ فَنَعلَمُ و یُقبِضُ عَنَّا فَلَانَعلَمُ. یعنی گاهی علم برای ما گسترده می شود و میدانیم و گاهی جلو آن گرفته می شود و نمیدانیم.
علم امام حسین به شهادت خود
قسمت پانزدهم :
آنچه در قسمت های قبلی این نوشتار بدان پرداخته شده بحث قبض و بسط حضرات معصومین در خصوص داشتن یا نداشتن علم به موضوعی بود و ثابت شد که علمای متقدم تا قرن سوم مخالف این بودند که امام همه چیز را میداند و این درباره امام حسین علیه السلام اول بار در قرن هفتم توسط سید ابن طاووس در لهوف نقل شده و از دو حدیث این امر را مستفاد کرده که آن دو حدیث بیشتر ناظر بر خبر شهادت حضرت ابا عبدالله علیه السلام هستند نه ناظر بر علم امام حسین علیه السلام بر نوع و نحو شهادت و…. اثبات شد که این امر نقص امام هم نیست که در یک مورد خداوند علم غیب را در اختیار ایشان نگذارد و مثلاً او را از زمان شهادت شان با خبر نکند. اما سید مرتضی می گفت که این برای امام نقص است که در موردی کار حرام و شبه ناک انجام دهد و خود ایشان دانسته برای کشته شدن رفتن امام حسین علیه السلام را حرام می دانسته و شیخ طوسی نیز در جایز بودن این امر شک و شبه داشته اند. اگر این قول سید مرتضی و شیخ طوسی را بپذیریم آنگاه پذیرفتن این امر که امام حسین دانسته برای کشته شدن به کربلا رفته اولاً ایشان را از مقام عصمت ساقط می کند چون امر حرام یا شبه ناک انجام داده اند. ثانیاً با تنزل از مقام عصمت از عدالت نیز ساقط شده بعنی از حد یک امام جماعت هم پایین تر می آیند. این مطلب به بیان آمد تا طرفداران آن مظریه که امام دانسته برای کشته شدن رفته ؛ نظر علمای شیعه متقدم را مطالعه نمایند و عجولانه در این زمینه قضاوت ننمایند مبادا نسبتی را که شایسته مقام ابا عبدالله نیست به آن حضرت بدهند و از قدر و منزلت شان بکاهند.
علم امام حسین به شهادت خود
قسمت شانزدهم :
در کتاب متشابه القرعان و مختلفه از ابن شهر آشوب نقل شده که : پیغمبرو امام لازم است احکام دین را بدانند ولی لازم نیست علم غیب داشته باشند و ماکان و ما یکون را بدانند زیرا در این صورت لازم می آید در همه معلومات خدا شریک باشند در حالی که معلومات خداوند بی نهایت است. و نیز لازم می آید پیغمبر و امام علم بالذات داشته باشند در حالیکه ثابت شده که علم آنها حادث است و علم به طور تفصیل فقط به یک معلوم تعلق می گیرد و اگر علم پیغمبر و امام بی نهایت باشد لازم می آید که معلومات بی نهایت را بدانند و این غیر ممکن است. آری ممکن است آنها بعضی از حوادث غیبی گذشته و ؟آینده را به تعلیم خداوند بدانند. از ایشان در همین مرجع نقل شده است اینکه نقل شده امیر المومنین علیه السلام می دانست شهید می شود و قاتل وی ابن ملجم خواهد بود قابل قبول نیست که از وقت شهادت خود به تفصیل و به طور دقیق آگاه باشد چون اگر آگاه باشد لازم است از خود دفاع کند و خویشتن را در مهلکه نیاندازد ولی اگر سر بسته و به اجمال بداند که شهید می شود و وقت مخصوص ان را نداند این لازم نیست. چون در آن حالت نمی داند دقیقاً چه زمانی ضربت می خورد و نمی تواند در وقت نامعلوم از خود دفاع کند.
بنابر انچه ایشان بیان کرده اند و از انجایی که بین اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام تفاوتی نیست می توان همین نظر را در خصوص تصمیم امام حسین علیه السلام نیز تعمیم داد که اباعیدالله علیه السلام نیز امر شهادت خود را به اجال می دانستند و وقایع را به تفصیل برای ایشان آشکار نشده بود.
این نظر سید مرتضی، شیخ طوسی، شیخ مفید و ابن شهر آشوب در خصوص علم پیامبر و امام بود که در چند قسمت بیان شد.
قسمت هفدهم :
چند نکته جهت تکمیل بحث :
- مسئله علم امام از مسائل ایمانی ست نه احکامی پس نظر و رای هیچ مجتهد و فقیهی در این مسئله بر دیگران حجت نیست و ارزش پیروی ندارد. فرد باید تحقیق نموده و مانند اصول دین آن را بپذیرد یا نپذیرد
- چون این مطلب که امام حسین می دانست در این سفر شهید می شود یا نه بین علما مورد اختلاف است هیچ یک از دو طرف مسئله از ضروریات مذهب نیست و یک فرد شیعه می تواند از نظر مرحوم سید مرتضی را بپذیرد و بگوید امام نمی دانست و یا اینکه می تواند نظر سید ابن طاووس در لهوف را بپذیرد و بگوید می دانست و صد البته میتواند هیچ یک را نپذیرد و در این مسئله توقف نماید چنانکه شیخ مرتضی انصاری در مسئله مقدار معلومات امام توقف کرده و این را در کتاب رسائل خود بیان داشته اند.
- بحث در این خصوص چندان نتیجه ای در مباحث ایمانی اهل تشیع ندارد و این اختلاف نظر صرفا ً یک اختلاف نظر کلامی ست. آنچه نتیجه عملی مهم و پر ارزش دار تشخیص دادن بنامه قیام امام حسین علیه السلام است زیرا اگر برنامه قیام آن حضرت به طور صحیح درک شود نتایج سودمندی دارد چنانکه اگر به ظور غیر صحیح درک شود نتایج زیانباری خواهد داشت. پس انچه برای ما وظیه است کوشش جهت فهم صحیح نقشه و برنامه امام است.