انتظار مذهب اعتراض
انتظار مذهب اعتراض
انتظار مذهب اعتراض چیست؟
بخش نخست
این تیتر از سخنرانی های دکتر علی شریعتی وام گرفته شده است. سخنرانی مذکور در هشتم آبان ماه سال پنجاه در حسینیه ارشاد ایراد شد و سپس با همین نام به صورت کتابی به چاپ رسید. موضوع مورد بحث بیان یک اصل کلی ست که هیچ مذهبی در تاریخ بشر به اندازه اسلام میان واقعیت موجود و حقیقت نخستینش فاصله پیدا نکرده است. در مذاهب دیگر می توان ا زاصطلاح انحراف استفاده نمود، می شود گفت که بسیاری از عناصر دخیل در آن وجود دارد و بسیاری از عناصر اساسیش فراموش شده؛ اما در اسلام این تعبیر ، تعبیر دقیقی نیست بلکه باید از زبان امیر المومنین (ع) شنید که فرمودند : لبس الاسلام لبس الفر و مقلوباً جماه اسلام بمانند پوستین واروونه پوشیده شده است. چرا حضرت امیر (ع) از تعبیر لبس استفاده کرده اند؟ می شد از وازه هایی مانند عبا و قبا و.. استفاده کرد. شاید چون در این بین فقط پوستین است که میان رویه و آسترش اختلاف میان نهایت زیبایی و نهایت زشتی ست. این برداشت نگارنده در طرح بحث اولیه مطلب است و ادامه دهند که در میان مذاهب مختلف دین اسلام نیز در تشیع بیش از همه میان آنچه که بوده و آنچه که هست فاصله است، فاصله ای رد دو حد دو طرف متضاد؛ به صورتی که تشیع نخستین و همچنین تشیع تاریخ اسلام به جز این سه چهار قرن اخیر ، از نظر برداشت فکری و عقلی جبهه مترقی اسلام و از نظر مبارزه اجتماعی و نقش و رسالت تاریخی عمیق ترین متعهدترین قاطع ترین و انقلابی ترین جناح اسلامی بوده است. حالا در بین تمامی آنچه عقاید شیعی و اصول این مذهب را مشخص می کنند ، اعتقاد به آخر الزمان ، غیبت، منجی و در یک کلمه اصل انتظار بیش از همه عقاید دیگر، میان انچه بوده است و حقیقت آن و آنچه که هست ، تضاد و تناقض وجود دارد.
انتظار مذهب اعتراض
بخش دوم
مسئله انتظار و اعتقاد به امام زمان و آخر الزمان و اصل انقلاب نهایی در انتهای تاریخ در تلقی ها و قالب های اعتقادی و ذهنی گوناگون به طور مختلف برداشت و قضاوت می شود. اگر بتوانیم این برداشت ها را در بخش مذهبی ها و غیر مذهبی ها دسته بندی کنیم، آنگاه در دسته بندی غیر مدهبی های آخر الزمان و امام زمان باید به دو مقوله اساسی نقد علمی و نقد اجتماعی بپردازیم.
غیر مذهبی ها لعتقاد به امام زمان و مسئله انتظار را اصولاً از نظر علمی مخالف واقعیت می دانند . یک برداشت غیر معقول و غیر منطقی ست که در عصر تکنولوژی و با اینهمه علم بیولوژی و فیزیولوژی، در عصر پیشرفت بشر در شناخت این سیستم حیاتی خویش، معتقد باشیم یک فرد بتواند در اندام طبیعی زندگی نامحدود غیر طبیعی داشته باشد و چند هزار سال عمر کند. بسیاری از مذهبی های متجدد سعی کردند در مواجهه با این موضوع از طریف همین علم مادی اثبات کنند یک فرد انسانی امکان دارد بیش از چند هزار سال زندگی کند. اساساً علم امزوز عدد ثابتی را برای عمر طبیعی انسان معین نکرده است. علوم زیست شناسی ، فیزیولوژی و بیولوژی در شرایط وظایف الاعضا هیچ یک نمی توانند بگویند مدت زمان عمر انسان و حد نصاب سال های زندگی وی ثابت است و ممکن نیست از این سال هیچ موجود انسانی بیشتر زیست کند. متوسط سن در منطقه ای مم کن است 50 سال باشد و در سرزمین دیگری 80 سال و در جایی 110 سال. در واقع مطرح می کنند فردی که 141 سال در اسکاندیناوی عمر کرده چرا نتواند 155 سال عمر کند. بر این اساس چون نمی توانید بر روی یک عدد معین توقف کنید و بگویید یک روز هم بیشتر از این محال است، به چه دلیلی دویست یا سیصد هزار سال حتی محال باشد؟
دلیل دیگر هم بیان عمر های طولانی تر در متون و نصوص دینی غیر از اسلام است مانند عمر سیصد یا ششصد ساله برای حضرت سلیمان و یا توقف نهصد و پنجاه ساله حضرت نوح در قوم خودش برای هدایت شان، چه دلیلی داریم که نپذیریم مهدی موعود نیز بیش از هزار سال عمر کرده؟ فضلای مدهبی با این قبیل استدلال ها بیان می دارند که حضرت مهدی زنده مانده و زندگی عادی دارد و عمرش یک عمر طبیعی است و با علوم روز نیز سازگار است و نیازی نیست که آن را یک معجزه خارق العاده تلقی کنیم و از سویی نیز نمی توانیم منکرش باشیم.
انتظار مذهب اعتراض
بخش سوم
اشکال دومی که افراد غیر مذهبی به مسئله انتظار وارد می کنند از منظر اجتماعی ست. اذعان دارند که از نظر اجتماعی مسئله آخر الزمان و امام زمان یک فکر ضد ترقی و ضد مسئولیت انسانی ست. برای اینکه پیروان این فکر معتقدند که اصلاح اجتماع و آگاهی انسان و نابود شدن نظام ستم و تبعیض و فساد در دست انسان ها نیست، بلکه در یک دست غیبی ست که باید در آینده بیاید و سرنوشت بشریت را از پلیدی و انحطاط نجات بخشد. پس ما در تعیین سرنوشت خودمان و جامعه مان هیچ سهمی نداریم. این اعتقاد مسئولیت را از انسان سلب می کند زیرا اراده انسان را نفی کرده است. این انتقاد در اروپا نیز به خصوص برای کوبیدن یهودیت که همچنان منتظر ظهور مسیح و پسر خدا هستند به شدت مطرح شده و برای آن داستان هایی نیز نوشته شده من جمله داستان همسر یک خاخام یهودی که گناه می کرد و فسادش هر روز بیشتر می شد. وقتی با اعتراض خاخام مواجه می شود، به خاخام می گوید مگر تو منتظر ظهور پسر خدا نیستی؟ من دارم به پایان انتظار تو کمک می کنم. مگر نمی گویی وقتی این ظهور تحقق پیدا خواهد نمود که فساد عمومیت پیدا کرده باشد؟ من در این راه به سهم خود قدمی برداشته ام و هر که در راه جهانگیر شدن فساد تلاش کند در تعجیل ظهور کمک کرده است.
از این گونه مباحث استفاده می کنند تا نتیجه بگیرند این گونه تلقی یک وسیله بزرگ دست مردم می دهد تا ظلم را توجیه کنند و فساد و عمومیت آن را طبیعی بدانند و تا می توانند مسئوالیت خودشان را نادیده بیانگارند.
موکول کردن هر حرکت اجتماعی و اصلاحی، هر گونه مبارزه با ظلم و فساد و تباهی، برداشتن هر قدمی در یاری آزادی و عدالت خواهی، کمترین قلم زدنی یا گفتن کوچکترین کلمه ای حتی در برابر شرارت ها و ناروایی ها به طمان ظهور منجی و موعود بهترین وسیله توجیه وضع موجود و فرار از مسئولیت های اجتماعی است. تحصیل کرده غیر مذهبی طرح این مسئله را مضر به حال اجتماع و اندیشه می داند و می خواهد ایمان و امید به امام غایب را به رهبری حی و حاضر ، و قیامی غیبی در آخر الزمان را به قیامی اجتماعی در روزگار زیست، و اراده ای ماوراطبیعی و غیبی را به اراده تک تک افراد جامعه و مسئولیت های بزرگی اجتماعی تبدیل نماید.
با این تفاصیل بخش عظیمی از روشنفکران غیر مذهبی توجه به مسئولیت های اجتماعی، حاکمیت اراده بشر بر روزگار خویش، طبیعی نشدن عمومیت ظلم و فساد، یاری حق و عدالت و آزادی ، اصلاح جامعه و… را نه در آنکه از غیب خواهد آمد و به نیروی غیبی و اراده غیبی و در زمانی نامشخص انجام خواهد داد؛ بلکه در آگاهی دادن بیشتر به مردم می جویند.
انتظار مذهب اعتراض
بخش پنجم
اما بخش دیگری که با مسئله انتظار مواجه می شوند مردم مذهبی عادی هستند. از منظر آنان هیچ لزومی ندارد که برا ی عمر طولانی امام زمان دنبال توجیه علم زیست شناسی و بیولوژی باشید. آنها معتقدند که خداوند رسالتی را به فردی از انسان واگذار کرده، و حالا خودش در این پسر انسان استعداد عمر طوانی را قرار داده است. این اراده خداوند است و خدا بر هر کاری توانا ست. این گروه معتقدند امام زمان ذریه پیامبر اسلام و به طور دقیق فرزند امام حسن عسکری (ع) ، امام یازدهم شیعه و یکی از اوصیا به حق پیغمبر است که به نام ا را پس از خودش در فهرست اسامی دوازده تن نام برده است. او به دنیا امده، سپس غیبت کرده است. البته تفاوتی بین غیب شدن او با موارد مشابه ای مانند مسیح ( به نقل پیروانش به آسمان ها رفته است)، سوشیانت ( که پیروانش معتقدند در عالم دیگری ست) یا امام محمد حنفیه ( که امام غایب فرقه کیسانیه است و در کوه رضوی مخفی ست) وجود دارد و آن این است که امام دوازدهم شیعیان غیبت کرده است ؛ نه از دنیای مادی و از بین چشم ها؛ او را نمی شناسند اما می بینند. شادی بسیاری او را دیده اند در همین کوچه و بازار اما نشناخته اند. از سویی غیبت او دو مرحله داشته: غیبت صغری و غیبت کبری. در غیبت صغری بین او و مردم نمایندگانی مشخص شده از سوی خودش به عنوان باب یا نادب خاص وجود داشتند که واسطه میان او شیعیان بوده اند. در غیبت کبری اما دیگر باب وجود ندارد و تنها راه تماس مردم با او که رهبر است و زنده و حاضر است نایبان عام هستند. این نایب عام کیست؟ چگونه انتخاب می شود؟ برخلاف آن چهار تن که امام شخصاً آنان را منصوب می کرد، اینان را با کممک اهل خبره انتخاب می شوند، اما چگونه؟
در اینجا یک مسئله حساس و اساسی مطرح است که باید به آن بپردازیم.
انتظار مذهب اعتراض
بخش ششم
با اغاز دوران غیبت کبری و خاتمه کار نواب انتصابی که امام زمان به وسیله انها در نهان و اختفا با مردم در ارتباط بود و مردم از طریق این نواب انتصاب شده با شخص رهبر تماس دشتند و وظایف اجتماعی خود را کسب می کردند و حقیقت اعتقادات مدهبی خود را از او می پرسیدند، رابطه قطع می شود و مسئولیت امام به مردم واگذار می شود و دوران انتصاب 7ایان یافته و دوران انتخاب فرا میرسد. توقیعیا فرمان مشهور امام زمان قبل از ورود به عصر غیبت کبری نظام ویژه ای را که جانشین نظام امامت می شود به دینگونه اعلام میدارد :
اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة احادیثنا، فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله علیهم
اما درباره پدیده ها و رویدادهایی که در مسر زمان و ذر طی تحولات و تغییرات اجتماعی وقوع می یابد چه باید بکنیم؟ امام زمان می فرمانید به روایان سخنان ما ، دانشممندان و متفکرانی که هم به سخنان ما دانا هستند و هم آشنا، رجوع کنید. آنان حجت من بر شما و من حجت خدا بر ایشان هستم.
اما اینها چه کسانی هستند؟ چگونه و چرا انتخاب می شوند؟
ضوابط و شرایط انتخاب آنان را امام صادق برای توده مردم اعلام کرده است.
اما من کان من الفقها صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً لهواه، مطیعاً لامر مولاه، فللعوام ان یقلدوه
اما از دین شناسان آنانکه نگهدار خویشتنشان بودند، نهکبان ایمانشان، مخالف هوای نفسشان، فرمانبردار و مطیع مولایشان، بر توده مردم است که از ایشان تقلید کنند.
این چه دستوری ست؟ آیا تقلید در یک جامعه رشد یافته امر درستی ست؟ آیا تقلید را می توان با یک عقل سالم و سلیم پذیرفت؟
انتظار مذهب اعتراض
بخش هفتم
تقلید نه تنها با تعقل ناسازگار نیست بلکه اساسا کاری ست طبیعی، منطقی و ضروری. کار عقل این است که هر گاه نمی داند از آنکه می داند تقلید کند.لازمه عقل این اسن که در اینجا خود را نفی کند و عقل آگاه را جانشین خود نماید. بیمار خردمند کسی ست که در برابر طبیب متخصص خردمندی نکند چون که خردمندی کردن در اینجا عین بی خردی ست و اقتضای نعقل تعبد است و تقلید.
بنابراین می بنیم که در دوره غیبت کبری امام زمان یک نظام انتخاباتی خاص به وجود می آید. در عصر غیبت کبری یعنی دوران نامحدود تاریخی که از قرن سوم هجری آغاز می شود و تا خدا بخواهد دادمه دارد، شیعه یک فلسفه سیاسی و مکتب اجتماعی ویژه ای چیدا می کند که به همان اندازه که امروز منحط و ذلت آور و ضد مردم ؛ و نسبت به انسان و اراده و آزادی و اندیشه انسانی اهانت آمیز و نفی کننده ِ مسئولیت های اجتماعی و یاس آور نشان داده می شود و جز برای توده سربه زیری که عمل می کننذ و فکر نمی کنند، می پدیرند و نمی فهمند اساسا قابل دفاع نیست؛آری به همین اندازه مترقی ئ عزت آور مردمی و نسبت به انسان و ارده و آزادی و اندیشه انشانی حرمت آمیز و تثبیت کنندهِ مسئولیت اجتماعی و بخشده خوش بینی تاریخی و استقلال عقلی و روحی ست. یک اننتخابات دموکراتیک برای رهبر که البته یک دموکراسی آزاد نیست. گرچه انتخاب شونده از طرف مردم انتخاب می شود اما در برابر امام زمان مسئول است و همچنین در برابر مردم نیز دارای مسئولیت است. مردم نایب عام را خودشان با تشخیص و رای خودشان براساس ضوابط اعلام شده انتخاب می کنند و رهبری او را می پذیرند و او را جانشین امام تلقی می کنند و این جانشین در برابر امام و مکتب او مسئول است، یعنی برخلاف نماینده ای که با نظام دمکوراتیک انتخاب شده مسئول این نیست که ایده ها و ایده آل های مردمی که او را اننتخاب کرده اند براورده کند بلکه مسئول است مردم را براساس قانون و مکتبی که امام رهبر و هدایت کننده آن مکتب است هدایت کرده و انها را براساس آن مکتب تغییر و پرورش دهد. و صد البته میدانیم که این یک انتخاب مقیدی نیست به این معنی که مردم رای بدهند و هر که بیشتر رای آورد جانشین مهدی موعود باشد.
پس این انتخاب چگونه رخ میدهد؟
انتظار مذهب اعتراض
بخش هشتم
انتخاب نائب عام امام زمان چگونه است؟ این انتخاب مقیدی نیست، به این معنی نیست که همه مردم بیایند و رای بدهند و هر کس آرای بیشتری کسب کردبه جانشینی امام منتخب شود و در مسند نیابت مهدی موعود قرار بگیرد. از سویی ان کسی که منتخب توده ای ناآشنا هستند چه وجاهتی خواهد داشت؟ چون این فرد یک شخصیت اجتماعی ستو در عین حال هم یک شخصیت علمی ست بنابراین توده ناآشنا با علم، خود به خدو شایستگی انتخاب او را ندارند و عقل حکم می کندکسانی که اگاهی و علم دارند و میدانند که عالم ترین و متخصص تین و آشناترین فرد به این مکتب کیست، یعنی عالم شناسان به این انتخاب مبادرت بورزند. حالا اگر انتقاد کنید که چه نوع انتخابی ست؟ باید گفت طبیعی ترین شکل انتخاب همین است. مثلا اگر من بیماری قلبی داشته باشم شخصا هیچ گونه اگاهی طبی ندارم، بزرگترین متخصص قلب را خودم انتخاب نمی کنم بلکه از دوستان و آشایانی که دستی در طبابت دارند پرس و جو می کنم و در واقع انتخاب خود را به انان تفویض می کنم و بنابر اتقادی که به ایشان دارم، رای آنها را به عنوان رای خود می پذیرم. به نوع از انتخاب انتخاب دو درجه ای طبیعی می گویند.
پس مسئولیت انسان در دوران غیبت پسر انسان به عهده خود او بوده و این امام در دوره غیبت مسئولیت هدایت خلق و پیروانش را بر عهده علمای روش و پاک و آگاهان به مدهب خود می گذارد تا ظهورش فرا رسد.
پس اط ظهور او چه خواهد شد؟ پسر انسان بعد پایان غیبت کبری چگونه ظاهر می شود و چه می کند؟ مهدی موعود چگونه بساط ظلم و جور را از زمین بر خواهد کند؟
انتظار مذهب اعتراض
بخش نهم
ان بخش از شیعیان مذهبی که همه چیز را بی چون و چرا می پذیرند، می گویند : مهدی موعود در کنار کعبه ندا می دهد و از مکه انقلبش را آغاز می کند. آن هنگامی ست که رژیم های حاکم و نظام های اجتماعی در سراسر زندگی انسان ها به حضیض فساد رسیده باشد. دو نیروی عاصی بر نهضت او در زمین ایجاد می شود : اولی دجال که کرد مسخ شده افسونگری ست با یک چشم، یک چشم چپ در میانه پیشانی. او در دل ها و اندیشه اختلال و انحراف ایجاد می کند
و دومی مردی به نام سفیانی که نیرویی را جمع و فلسظین واردن را تصرف می کند و از آنجا مقاومتش را در برابر این نهضت آغاز می کند ولی نیروی او میان مکه و مدینه نابود می شود. امام زمان پس از ظهور در کعبه با سیصد و سیزده تن که نخستین گرویدگان و همگامان اوهستند پیمان بسته و به کوفه می آید و انجا را مرکز قدرت خویش قرار می دهد. در کوفه از علمای فاسد چنان می کشد که جوی خون روان می شود. امام زمان اینان مبارزه را با شمشیر و جهاد و کشتار آغاز می نماید و حکومت عدل را در سطح جهانی استقرار می دهد و از همه ستمکارات تاریخ انتقام می گیرد. مهدی موعود نظام عدالت را به جای زور، تقوی را به جای فساد، برادری را به جای نفاق و خصومت ، چنان در دنیا مستقر و استوار می شود که گرگ و میش از یک آبشخور آب می خورند.
پرچمی که به دست دارد پرچم مسلمانان در جنگ بدر است و شمشیرش شمشیر علی ابن ابیطالب ( ذوالفقار) است و زره بر تنش زره رسول خدا ست، پایتختش کوفه و آغاز ظهورش از مکه است.
مهدی موعود بعد از استقرار حکومت جهانی عدل کشته می شود.
این تمام کلیات طرز تفکر شیعه امروزی درباره امام زمان است. دکتر شریعتی در کتاب انتظار مدهب اعتراض می گوید من شخضا به این طرز تفکر و طرح این شکل اعتقادی بیش از طرحی که در ذهن تحصیلکرده های روشنفکر مذهبی ست و می کوشند تا اصل امام زمان را با اصول فیزیولوژی و فیزیک و شیمی اثبات کنند، معتقدم.
اما چگونه می توان یکی از این دو دیدگاه را پذیرفت و دیگری را رد کرد؟ آیا اصولا امکان چنین امری وجود دارد؟ چه راهی پیش پای عقل ماست؟
بیشتر بخوانید:
دستان حیات بخش آب
غیبت صغری و نواب اربعه امام زمان
چرایی قیام امام حسین (ع)
انتظار مذهب اعتراض
بخش دهم
در بسیاری از مسائل اعتقادی پیش می آید که دو یا چند گروه به یک امر واحد معتقدند اما با استدلال های متفاوت، و به واسطه تفاوت در نوع استدلال ها با یکدیگر ضد می شوند. فرض کنید مسلمانان همه ب بهشت و جهنم و نبوت و وحی … معتقدند و اینها از اصول اعتقادی مشترک اینان است. اما در برداشت ونوع تلقی شان از این اصول با یکدیگر اختلاف دارند . حالا سئوال این است که آیا ملاک مطمئنی از منظر حقیقت یابی وجود دارد تا ببینیم برداشت وتلقی کدام یک درست است؟
دکتر علی شریعتی در کتاب انتظار مذهب اعتراض بیان می کند به جای بررسی علمی و منظقی و مباحث کلامی در خصوص نوع تلقیو برداشت از یک اصل بهتر است به این بیاندیشیدم کدام تلقی فایده بیشتری دارد؟ سرنوشت کسانی که به این اصل معتقدند با آنهایی که به آن اعتقادی ندارند چه تفاوتی می کند؟ فرض کنید من و ما به امامت معتقدیم ولی ملت های دیگری هستند که اعتقادی به این اصل ندارند و وضع زندگی شان با ما چندان فرقی نداشته . حتی از ما بهتر نیز هست. وقتی آثار این عقیده به کیفیتی ست که می بینیم باید دید عیب کجاست؟ آیا اعتقاد به امامت اصل درستی نیست؟ نجات نمی دهد؟ عزت نمی دهد؟ مسئولین نمی دهد؟ آگاهی نمی دهد؟ ارزش انسانی نمی دهد و انحطاط می آورد؟ این را نمی توان گفتبه این دلیل که همه مان معتقد به این اصل هستیم که اسلام و تشیع مذهب زندکی ساز و عزت بخشی است. نمی شود اصل امامت یک اصل حقی باشد؛ چنانکه هست، و ما به این حقیقت به درستی آگاه باشیم و در عین حال سرنوشت مان عبارت از بدبختی و ذلت باشد. این چه اعتقاد به علی و عشق به حسین است که ما داریم ولی زندگی مان از آخرت یزید هم بدتر است. آیا اعتقاد به امام زمان قرار است به درد شب اول قبر مان و سئوال و جواب آنجا بخورد؟ قرار است زندگی پس از این جهان ما را بسازد؟ هرگز چون فرموده اند من کان هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی و اضل سبیلا. هرکه یانجا کور است در آخرت نیز کور است و بلکه گمراهتر است.پس امامت و ولایت باید در اینجا به درد بخورد تا در انجا نتیجه بدهد.
حالا که اینجا خیلی به دردمان نمی خورد و نتوانسته دنیای ما را درست کند، و با توجه به اینکه فارغ از مسائل مدهبی اگر آزادیخواهانه به این موضوع بنگریم جز نیکی در ان نمی بینیم، تلقی و برداشت ما از این اصول می تواند نادرست باشد.
در مباحث آینده بیشتر درباره تلقی درست تری از مبحث انتظار خواهیم پرداخت.